به قلم: دکتر سردار فتوحی (جامعه شناس )نوربرت الیاس جامعه شناس المانی معتقد است در گذشته، افراد در اخرین لحظۀ زندگیشان در حالی میمردند که بر بالینشان اعضای خانواده
های خود حضور داشتند، به آنان توصیه می کرد نزدیکترین کسانش را بر بالینش فراخوانند، فرد در حال
مرگ وصیت می کرد و نزدیکانش را نصیحت می کرد و سپس با گریه و کسب حلالیت از اعضای خانواده خود خداحافظی میکرد، زیرا یک سفر دایمی یا یک جدایی اجباری در راه بود. ولی مرگ امروزه، مرگ در غربت خانواده هاست، لحظۀ مرگ لحظه ای تنهایی است و لحظه ای است که بدن فرد به جای آنکه در آغوش نزدیکترین کسانش باشد متصل به دستگاه های تنفسی و ... در بیمارستان است. کسی دیگر سخنان فردی که در لحظه مرگ است نمی شنود، ولی تلاش های افرادی غریبه برای نجاتش را می بیند، و می فهمد که دقایقی دیگر جنازه اش بر دوش نزدیکان و خانواده اش حمل میشود ولی رفتنش و جداییش برای همیشه، بدون خداحافظی است.امّا امروزه مرگ جدیدی در جامعه ما رایج است که آن مرگ با
تصادف است. در این شیوه از مرگ، فرد هیچ آمادگی برای مرگ ندارد، بلکه تا دقایقی قبل برنامه ای برای چگونه زیستن در سر داشته است(مثلا قصد مسافرت، تفریح یا کاری) به طوری که حتی فردِ در حال مرگ، خود دچار نوعی شوک می شود. این شیوه از مرگ، علارغم آنکه مرگ در غربت خانواده است حتی مرگِ در غربت شهر وغریبه هاست. وی اغلب حتی غریبه ای برای نجاتش نمی یابد و گاهی حتی مطمئن نیست تکه هایی از بدنش یافت شود که دفن شود.در مرگ با تصادف، نه تنها فرد برای خانواده اش وصیت نمیکند یا از آنان برای همیشه خداحافظی نمیکند بلکه آنان را برای دیدار بعدی منتظر گذاشته است، گویی که مرگ با تصادفات، مرگ همراه با بدقولی است. مرگ همراه با
وعده های
تحقق نایافته کارل مارکس و قشربندی اجتماعی...
ما را در سایت کارل مارکس و قشربندی اجتماعی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : abdullahrezai بازدید : 148 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 11:20